محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ای شبیه گردو...

عکسای گردو

الان دیدم تا حالا عکس نذاشتم از پسرم..فعلا چندتاشو میذارم..ایشالا از این به بعد کم کم میذارم... این اولین عکس زندگی گردوی مامانه   واین اولین شبی که کنارم بود تو بیمارستان   اینا هم اولین عکس ها بعد از ورود به خونه   اینم اولین لبخند پسری و اینم یه لبحند کجکی! عاشقه دمر خوابیدنتم عشقمممم اصلا باورم نمیشد زردی تو رو از این تبدیل کنه به این کلا همه عاشقه شیک خوابیدنت هستن احساس رضایت بعد از یه حمومه حسابی اینم یه نگاهه عاقل اندر...!! ای وای من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!الان دیدم نوشته زیرشو!!از شاهکارای بابای عزیزت!! وقتی اینجوری آروم میخوابی همه وجود ...
9 آذر 1391

گردوی 4 ماهه من

گردو کوچولوی من چقدر زود داری بزرگ میشی..اصلا کی تو 4 ماهه شدی؟تویی که الان اصلا راضی نمیشی یه جا بخوابی و دائم خودتو قلمبه میکنی و کمرت رو از زمین جدا میکنی که یه نفر بلندت کنه همونی هستی که تا چند روز پیش گردن ظریفتو به دستای من تکیه می دادی و توان نداشتی نگهش داری؟ روزی که از بیمارستان اوردمت و خوابوندم تو گهواره..پیش خودم گفتم تا دوسالگی هم اون تو جامیشی...اصلا باورم نمیشه که کم کم پاهات داره ازش بیرون میزنه... وقتی برا اولین بار دستت خورد به آویز بالای تشک بازیت و صداش دراومد..یکم خیره خیره بهش نگاه کردی..بعد یکم دستات رو نگاه کردی..یکم مزه مزش کردی...بعد دوباره دستتو بردی بالا و زدی بهش..اونوقت خوشت اومد و تا ده دقیقه اینکار رو تکر...
8 آذر 1391

محرم من وگردو...

مادر به اشک روضه به من شیر داده است در شیرم آب ریخته ولی سود با من است... محرم امسال با تو برام یه رنگ و بوی دیگه داشت پسر کوچولوی هیئتی من... بااین که خیلی چیزا هست که از خدا میخوام و هنوز این گره کور زندگیمون باز نشده اما امسال تو روضه ها یه جور دیگه گریه کردم..انگار که همه دنیا رو داشتم..دیگه برا خودم و خواسته هام اشک نمی ریختم..انگار همش برا امام حسین بود..انقدر که به باباییت گفتم پیرهن سیاه تو خوشکلم رو نگه میدارم برا رو کفنم..به همه هم گفتم با من خاکش کنن...آخه اشکام میریخت رو پیرهن تو.. چند شب قبل از محرم با مامان جون رفتیم خیابون بهار برات محرمی خریدیم...لباسای خوشکل والبته گرون!!البته عمو محمد هم برات یه پیرهن مشکی خرید که ر...
5 آذر 1391
1